در حال بارگذاری...

روز پنجم چالش


تجربه روز پنجم

تاکنون 41 تجربه نوشته شده
عزيز تجربه امروز خودتو با عشق اينجا بنويس

× برای درج دیدگاه باید وارد حساب کاربری شوید.
  • الهی  شکرت برای حال خوب الهی شکرت برای ارامش خداروشکر برای خونه برای خانواد برای سلامتی سپاسگزارم ازت خدا سپاسگزارم
  • امروز نتونستم تمرین های چالش رو تمام و کمال انجام بدم مثل روزهای قبل 
    ولی یه جمله از استاد دائم تو گوشم بود و بهم قوت قلب میداد که تو نسبت به شرایطت قدم بردار و خودت رو سرزنش نکن 
    همین جمله از صبح تا این ساعت منو سرحال نگه داشته و اجازه ی نفس کشیدن به نجواهای ذهنم نداده 
    خوشحالم و از عملکردم راضی ام حتی اگر به اندازه ی همین یه جمله عمل کرده باشم 
  • الهی صدهزار مرتبه شکرت بابت یک روز الهی و با درسهای الهی که دریافت کردم 
  • الهی صدهزار مرتبه شکرت
    پروردگارا سپاس که هر روز بهم درس میدی که باید نزدیک خودت باشم 
    هر روز در بغل خودت باشم
  • امروز بیشتر شکرگزار بودنم در این جهان مادی بودم. سپاسگزار فروتنی زمین که قبول کرده هنوز این تن روش باشه نه زیرش
  • الهی شکر امروز حس خوبی داشتم با اینکه تمرینات را کامل انجام ندادم یک حس رضایت حس شاد وجودم هست اون خودخوری امروز نبود قشنگ به اندازه توانم تمرینات را انجام دادم و حس خوبی دارم 
  • بنام حق 
    حس و حال عاشقی کردن نه فقط به ظاهر، بخاطر شادیِ دلبر جان، حال و احوالی متفاوت رو در جانم بیدار کرد.
  • بهترین حال جهان را دارم امروز رو ابرام الهی شکرش🗝🙏🏻🍃✨️🥰تو رو به بزرگیت قسم تمرین دست بوسی رو سرسری نگیر حتما انجام بده حتما انجام بده...من هر بار که انجام میدهم انگار برای بار اولی هس که انجام میدم اونقدر حال و هواش الهیه قابل توصیف نیس ...انجام بده انجام بده ،منیت خشم و نفرت رو بذار کنار ...🙏🏻🙏🏻🙏🏻
  • لذت غدا  دادن به حيوانات معصوم بينظير بود اونجايي كه با چشمان معصومشون بهت خيره ميشدن …… اين كارو وظيفه خودم از اين بعد ميدونم 
    و بعد از اون بوسيدن دستان مادرم حس بي نظيريست 
    امروز بوسيدن دستان پدرم رو دارم ❤️
  • معجزه از این بالاتر که امروز حسابی از خودم راضیم 😍😍 برای پسرم تولد گرفتم چیزایی که دوست داشتم رو خریدم بدون اینکه فکرم موجودی حسابم باشه 😍 لذت بخش تر از این هم هست مگه که پسرت از ته دلش خوشحال باشه و عمیق بخنده😍 خدا اینجوری میکنه دیگه از جایی که حتی فکرشو نمیکنی برات می‌فرسته 💚💚💚 الهی صد هزار مرتبه شکرت 
  • الهی صد هزار مرتبه شکرت که همیشه دست بوس پدر و مادر نازنینم هستم ولی توی چالش‌ها یک حال و احوال الهی در جانم به جریان می‌افتد و تجربه و حس قشنگیه خداروشکر که بابت این فرشته‌های پر برکت زندگیم الهی تا هستم و هستن قدردان این لحظات عاشقی باشم 😍🫂💎💚💚💚
  • از پدر و مادرم که دورم اما زنگ زدم بهشون و احوالپرسی کردم، راستش روم نشد بگم ممنون بابت همه چی و... این کار رو قبلا چند بار کرده بودم اما الان شرایط طوریه که حس میکنم باید یه کارهای دیگه ای هم بکنم بعد این حرف ها رو بزنم،با پدرومادر همسرم  اما امروز با مهربانی بیشتر رفتار کردم و باهاشون بیرون رفتم و حس و حال خوبی بهم منتقل شد، شکر 🙏 امروز همه چی رنگ و بوی قشنگ تر داشت، کاش این چالش بیشتر از 6 روز بود با اینکه جز استاد عزیزمون کسی رو ندیدم اما دلتنگ تک تک شما و اون حال و هوای لایو های صبح میشم 
  • من امروز نتونستم دست بوسی پدرم انشالله فردا میرم ولی یه نامه ای به مادرم نوشتم که عروج کردند وازش خاستم که برامون دعا کنه
  • الهی به امید خودت بابایی جونم 💚
    تمرین دستبوسی پدر و مادر رو من امروز انجام دادم.
    من کلا رابطم با پدر و مادرم خوبه و با اینکه خیلی موقع ها به اختلاف میخوریم ولی واقعا زود اوکی میشیم اما با پدرم مدتی بود که نمیتونستم واقعا اونطوری که قبلا دوسش داشتم دوستش داشته باشم، سختم بود و وقتی امروز صبح خواستم این تمرین رو انجام بدم سعی کردم تمام احساساتمو تو اون بوسه بزارم و همش اون خاطرات خوب و قشنگ رو میاوردم جلوی چشام و اینبار این دست بوسی رو خواستم متفاوت انجامش بدم و واقعا حس الهی ای داشت. 
    نه از روی احترام بلکه از روی عشق اولش درگیری با ذهنم داشتم ولی این فکر که: خدا رو ببین رو مدام تکرار میکردم تا بهم قدرت بده و بتونم واقعا عمیقا انجامش بدم و متفاوت تر از همیشه انجامش دادم و اون لحظه به خودم افتخار کردم و حس خیلی خوبی داشت باشد که همیشهههه با عشق و حس الهی به پدر و مادرم خدمت کنم و دوسشون داشته باشم و احترامشونو بزارم از صمیم قلبم 💚💚
  • الهی صد هزار مرتبه شکرت امروز حال دلم خیلی عالی بود تمرین ها را با چه ذوقی داشتم انجام می دادم به مامان و بابای عزیزم با عشق نامه نوشتم خیلی خوشحال بودم یه جوری حرف می زدم انگار کنار هم نشسته بودیم داشتیم حرف می زدیم دستاشونو از دور بوسیدم از هر دوتاشون سپاسگزاری کردم که منو به دنیا آوردن و حلالیت خواستم که خیلی برای من زحمت کشیدن و در آخر به دستان مهربون دلبرجانم سپردم💚💚
    و اومدم شیرینی گرفتم رفتم دیدن داداشم که منو داداشم بزرگ کرده حق پدری تو گردنم داره دستان داداشم را بوسیدم و ازش سپاسگزاری کردم 💚💚
    و تمرین بستنی دیروز جمعه بود پاکبانی دیده نمی شد من اردبیلی هستم اینجا هوا از الانم سرد خیلی ها بستنی دوست ندارن منم امروز صبح رفتم از کیک بزرگا هست کیک یزدی از اونا یه کیلو خریدم اومدم به پاکبانای عزیز تقدیم کردم 💚💚
    تمرین پاکسازی مادرم زمین 
    کیسه زباله و دستکش برداشتم رفتم نزدیک خونمون پارک هست یه کیسه بزرگ پر کردم از زباله گذاشتم توی سطل اشغالی اومد چه کیفی کردم خیلی خوشم اومد دلم می خواد هر وقت ، وقت کردم برم این کار را انجام بدم 💚💚
  • الهی به امید تو 🤲🏽🥰🌱
    باعشق ونیت الهی بدور از قضاوت و نجواهای ذهن بعد از لایو حاضر شدم و دستکش وپلاستیک برداشتم.  برم پارک محلمون هم ورزش کنم هم زباله هارو. از اطراف خونمون. و مسیر پارک جم کنم که خدارو شکر با حس ناب جم میکردم وهر ی دونه. رو برمیداشتم خدارو بابت این فرصت شکر میکردم احساس میکردم زباله ها باهام حرف مبزدن مثلا. یکیشون و برنمیداشتم انگار ناراحت میشد😂🥰منم بر میگشتم برش. می داشتم
    لبه ی ترراس کلی دونه ریختم و آب گذاشتم کبوتر ویا کریم و گنجشک کوچولو اومدن با عشق خووذدن منم نگاشون میکردم لذت می‌بردم فیلمم گرفتم استوری کردم امروز سگای پارک ی جوره خاص مهربون بودن. باهام انگار میدونستن روز اوناس 🥰😍💚
    برای بابا ناصر و مامان زهرای قشنگم باعشق تو خلوت. نامهه نوشتم وکلی سپاسگزاری و طلب بخشش کردم بابت کارها رفتارهایی ک از سر ناآگاهی انجام دادم 🫂🕊️🌱✨
    روحتون شاد عزیزای دلم 
    وازشون خواستم برامون دعا کنن چون داداش گفت دعاشون ی جوره خاصه برای دلبر .....
  • الهی صدهزار مرتبه شکر که  نشانه ها تاییدیست بر مسیر.
    دیروز دعوت شدم به یک جلسه self love  .
    تماما خلق بود ، حس زنده بودن و زندگی  و آشتی با دلبرک 
    چندین ساعت با او سپری شد ، دقیقا مانند آموزه های استاد ! 
    الهی صدهزار مرتبه شکر بابت این هدیه در دل چالش جان و جهان 🙏🏼🕊️🌱
  • امروز تجربه بی نظیری داشتم. قبل از اینکه تمرین جمع کردن زباله های طبیعت رو شروع کنم ذهنم خیلی مقاومت می‌کرد ولی شروع کردم بی نظیر بود. بعضی افراد شروع  کردن به کمک کردن. بعضی ابراز محبت می‌کردند برخی تشکر  ویا دعا  ی‌کردند. برای برخی افراد عجیب بود  و.. 
  • با بوسیدن دست پدر و مادر نازنینم انگار تمام سنگینی‌ها فرو می‌ریزند، و تنها یک روشنایی باقی می‌ماند؛ روشنایی رضایت خدا، که از رضایت پدر و مادر می‌گذرد.
  • الهی ب امید تو امروز برای مادر و پدرنازنینم نامه نوشتم‌ و توخیالم دستا و چشمای قشنگشونو بوسیدم و ازشون تشکر گردم بابت اینکه منو ب این دنیا اوردن ک زندگی رو تجربه کنم و بهشون گفتم اگ‌دوباره و دوباره و دوباره ب دنیا بیام بازم اونا رو برای اینکه پدرو مادرم باشن‌ انتخاب میکنم اونا فرشته بودن بهترین بودن برای من همیشه و هستن...ازشون خواستم‌منو ببخشن اگ‌گاهی اونقدری ک اونا بهترین بودن برای من من دختر خیلی خوبی شاید نبودم و خداروشکر کردم ک خدا این پدرو مادر نازنینو بهم داده درسته الان تو بغل خدان اما من میدونم هنوزم حضور دارن  هرلحظه واسه هممون دعای خیر از ته دل میکنن💚✨️🪻🫂
    و تمرین بستنی خریدن واس پاکبانا من چون جمعه سر کار بودم اونجا‌بستنی نبود و من ب پاکبانی ک اونجا بود ی خوراکی خوشمزه دیگ دادم با عشق... و امروز ک میرفتم  واس گربه ها و پرنده های محلمون غذا ببرم تو مسیرم تو جاهای مختلف پاکبان دیدم‌و بدو بدو رفتم و واسشون بستنی خریدم و باعشق تقدیم کردم...
    و‌ی چیز جالب تر من ی ظرف و پراز شیر کردم ک ببرم واس گربه ها جالب اینه ک‌همیشه جلو درمون تا درو بازمیکردم کلی گربه میومد میو میو میکرد حالا امروز ک‌واسشون غذابردم هیچ‌گربه ای پیدا نکردم کل خیابونو رفتم دیگ‌کم کم داشتم ناامبد میشدم و گربه ندیدم تااینکه رفتم اونور خیابون جلو عطاری محل چون مطمعن بودم همیشه اونجا گربه هست البته اونا همیشه غذا دارن چون محلیا مراقبشونن و بهشون غذا میدن پس نشستم ک یکیشونو ناز کنم  یهو ی آقایی اومدو بهم گفت ببخشید خانوم شما گربه ندارید گفتم ن چطور گفت ی بچه گربه‌هست خیلی کوچیکه ی نفر اومده اینجا گذاشتشو رفته شما شرایط داری ببری نگاه کردم کنار جدول و و دیدم چسبیده ب گوشه جدول انگاری ترسیده بود بغلش کردم میو میومیکردو این آقا گفت انقدر ترسیده غذا نخورده منم  اوردمش خونه و تلاش کردم ک بهش غذا بدم و خیلی دلم میخواست نگهش دارم اما شرایط نداشتم پس سعی کردم غذا بهش بدم ودیدم نمیخوره یهو دیدم اومدو کنار پام خیلی آروم چشماشو بست و خوابید ی لحظه گریم گرفت و گفتم کاش میشد نگهت دارم آخه تو چقد نازی ببین خدا چی خلق کرده یکم ک خوابید ب این فک کردم گفتم خدایی ک مراقب مورچه ها هست ک زیر دست و پا له نشه  مگه میشه مراقب این گربه ک خودش خلق کرده نباشه  ... و با گریه  دوباره بردمش  سمت عطاری محل دلم نمیومد بزارمش  اما ب خانوم فروشنده مهربون عطاری  گفتم من سعی کردم بهش غذا بدم اما نخورد ولی ی ذره خوابید و اون خانوم‌مهربون گفت  نگران نباش من اینجا مراقبش هستم و غذابهش میدم من کلی گربه بزرگ کردم اینجا نمیبینی همیشه اینجا پرگربس ایناهمشون اسم دارن و منم باخوشحالی گذاشتمش کنار بقیه بچه گربه ها و رفتم  انگاری ک امروز درس امید و ایمان و توکل و رها کردن‌و سپردن‌ب خودشو خیلی زیبا تجربه گردم 
    زمانی‌ک‌اون‌بچه گربه رو میبردم‌گفتم‌خدایا ب خودت سپردمش خودت ی سرنوشت زیبا واسش رقم بزن  خداروشکر بابت روز قشنگی ک تجربه کردم خدای مهربونم شکرت💚✨️🫂
  • من امروز خیلی چالش داشتم خواستم که داشته باشم ازش خواستم بگه چه درسی توش برای منه
  • الهی به امید تو ای ارباب جهان به لطف دلبر جانم به دیدار و دست بوسی  مادر عزیز جانم عشـــــقم رفتم و کلی عشـــــق بازی کردیم  و دست و پاهاش را چرب کردم و... خدایا صد هزار مرتبه شکرت بابت حضور و وجود مادر عزیزم .. خانواده نازنینم و خانواده جانم
    برای پدر عزیزم پدر جانم عشـــــق جانم نامه نوشتم چقدر دلتنگ حضورت هستم نازنینم الهی غرق نور و آرامش ناب الهی باشی عزیز جانم بابا خیلی دوستت دارم عاشقانه دوستت دارم تورا به خدا سپردم روحت شاد عشـــــق جانم 😘😘🫂❤️🦋
  • بی نظیر بود بهترین حال رو از وجود مادرم تجربه کردم پر از درس پر از کد و پر از پرواز و سبکی خدا جونم شکرت 
  • درودوعشق💚درود بر هستی جانم شکروجودت منم دیروز بخاطر بارون بیرون نرفتم و نتوستم برای پاکبان عزیز بستنی ببرم اما امروز باعشق ۶تا بستنی خریده بودم بادوچرخه گشتم یه پاکبان پیدا کردم بستنی رو با یک ذوقی قبول کرد چقدر دلبرجانم ذوق کرد کلی گشتم یه پاکبان دیگه رو دیدم اونم با عشق قبول کرد بستنی های دیگه رو کلی گشتم نزدیک به یه ساعت شد پاکبان دیگه دیدم بستنی لیوانی بود کمی آب شده بود ازش عذرخواهی کردم و گفتم الان خونه میرید بستنی هارو یخچال بزارید باعشق قبول کرد ۴تای دیگه رو دادم باعشق برای خودش و بچه هاش ببره💚  امروزم عالی بود انرژی هزار غذا بردن برای حیوانات وآشغالهای تو کوچمون رو باعشق جمع کردم و دست بوسی پدرومادرعزیزم شیرینی خریدم و باجانم به ملاقات یار رفتم و چه حس و حال بینظیری رو تجربه کردم با اینکه الان توی چالش به ظاهر تلخ هستم ولی انرژیم بالاست💚یاران جانم لطفأ برای پدرشوهرم انرژی بفرستید💚 🫂
  • امروز تجربه ای زیبایی رو با جانم حس کردم 
    موقع جمع آوری زباله ها بودم که از همون ابتدا گربه ها دونه دونه اضافه شدن با هر زباله ای که برمیداشتم می اومدن به دستم می زدن یا در وپای من می پیچیدم تا انتهای کارم کنارم بودن 
    من با جانم حس کردم که تک تکشان انگار اومدن ازم یپاسگزاری کنند 
    دیدن این صحنه ی زیبا جانم رو جلا داد وقول دادام هر چند وقت یکبار حتما این جمع آوری زباله ها و عشق به زمین مادرم رو انجام بدم 💚 
    الهی صد هزار مرتبه شکرت 
  • امروز برای تمرین دست بوسی پدر و مادر از خانواده دور بودم اما زنگ زدم و کلی حال خوب مهمون دلم شد، الهی الهی که بشه عادت برامون دست پدر و مادر رو ببوسیم 
  • الهی شکر برای امروز ،امروز بشتر حواسم به ذهنم بود که چی میگه مراقب بودم که قضاوت نکند خیلی حس قشنگی داشتم 
  • امروز با اینکه روز قبلش مادرم حسابی دلم را شکسته بود کلی اشک ریختم .رفتم و صبح سر صبحانه دست وشانه اش را بوسیدماز زحماتش تشکر کردم.
    حس سبکی میکردم و دردل به خودمو دریا دل شدنم به لطف این چالش‌ها در قبیله افتخار کردم 
    الهي صد هزار مرتبه شکر 💚 💚 💚 
  • امروز تجربه این رو داشتم که به حرف داداش رسیدم 
    امروز حواسم به نجواهای ذهنم بود 
    تموم صحبت های ذهنم رو نوشتم و ریشه ای به همه‌ی نگرانی هام پایان دادم 
  • نامه نوشتم…😍 
    سهم من از این تمرین عاشقی کردن با دو یار با معرفت زندگیم  به واسطه قلمه 
    قلم نوشت و نوشت و نوشت 
    اینبار بیشتر مخاطبم مادرم بود چون همیشه برام دعا میکرد ازش خواستم در حق منو خانواده ام 💚🫂دعا کنه گفتم بهش که داداش سهیل مون گفته خدا دلش نمیاد درخواست پدرمادرهارو رد کنه
    نامه اینبار متفاوت بود 
    امروز  تو اداره  جفت شون مهمون اتاق من بودن 
    و سپاس از همکارم بابت مرخصی بجاش
    اتاق رو سپرد تا من پذیرای دو مهمان عزیزم در خلوت باشم
    و خداروشکر تو اون تایم هیچ کس در اتاق مون رو نزد یا متفاضی نیومد
    او هم بود🌱🕊️🌞
    حواسش همیشه به من هست
    شکر خداجونم
  • دیروز صبح بارون میبارید و اصلا از خونه بیرون نرفتم   تمرین بستنی پاکبان هم انجام نشد غروب دلم طاقت نیاور رفتم بیرون ولی باز بارون بود و ندیدمشون( البته الهی شکر که بارون بود تا عزیزان جان کمی استراحت کنن)
    اما امروز😍😍😍
    صبح پاکبان میدیدم سوپر مارکت بسته بود گفتم عصر دارم از کار برمیگردم میرم میگیرم 
    موقع برگشت وسطای راه دیدمش از خوشحالی فقط دنبال سوپر مارکت میگشتم 
    خلاصه پیدا کردم کمی جلوتر  رفتم تو مغازه گفت بستنی نداریم قیافه ام دیدنی بود 
    گفتم عجب تمرینه این دفعه یکم جلوتر دوتا بستنی خریدم🥳🥳دور زدم رفتم پیش پاکبان مهربونه خدا خدا میکردم باشه دیدم بود🥰بهش بستنی رو تقدیم کردم کلی خوشحال شدم من موندم با یه بستنی دیگه   حالا جلوی کولر میگرفت آب نشه تا به یه پاکبان دیگه برسم 
    یهو با کلی گشتن،  نرسیده به چراغ قرمز یه پاکبان دیگه دیدم😍😍😍 نگم براتون بستنی آب آب شده بود🙈 پیاده شدم  دوباره ۴ تا دیگه خریدم 
    نمیتونم براتون اون صحنه رو بنویسم از اینور بلوار رفتم اونور بلوار پاکبان عزیزمون بین دوتا آقا وایستاده بود یه نفسی تازه کنه و گپی بزنه رفتم با لبخند بستنی رو بهشون تقدیم کردم اینقدر این بستنی دادنه به جانم چسبید که قابل وصف نیست  تا بیام دوباره تو ماشین بشینم و برم تو صف پشت چراغ قرمز ….. دیدم رفته یه گوشه نشسته و بستنیشو میخوره عشق کردمااااااا خدایا شکرت برای این حس هایی که اجازه میدی تجربه کنم 
    دوستت دارم داداش سهیل جانم بابت این تمرین هایی که همش بوی خدارو میده و گمشده جانم همین حال ها بود
    شکر خدا جونم
    شکر زندگییییییی💚😍🙏
    راستی باقی بستنی ها مونده فردا صبح اول وقت ببرم با خودم  چون پاکبان اول صبح هست بستنی نتونسته بودم بخرم امروز🙈😍
    • درود بر هستی جانم چقدر باران را دوست دارم بجای من هم زیر باران راه برو و کیف کن شکر وجودت نازنین
      • درود گل نازم مژگان جانم💚🫂
        چشم حتما 
        منم عاشق بارونم
        همین الان هم که منتظرم لایو شب نشینی مون شروع بشه صدای بارون و رد شدن ماشین ها ترکیب این دو هم شنیدنیه
  • خدایا شکرت امروز حال خوبی رو تجربه داشتم آخ چه کیفی کردم دست بوسی مادرم همش عشق بود اصلا خیلی خوشحالم امروزم یه رنگو بوی دیگه داشت پدرم که امام  که الهی شده براش بنویسم وارش تشکر کنم بابت بودنم در این جهان که آمدم که این تن رو تجربه کنم توی این شهربازی بازی جذاب دلبر جان با خودش تمام مسیر با او ن ببینم با او قدم بردارم با او حس کنم با او محبت کنم به بقیه جانم شکر وجودت که هستش الهی شکرت که هستی الهی شکرت که هستی بابا جونم من بدونه تو هیچم بپا باباسرم گیچ نره همیشه دستمو بگیر 🌹🌹🌹🫂🫂🫂🫂
  • الهی صدهزار مرتبه شکرت که هر بار این تمرینات رو انجام میدم بازم همون حس و حال رو تجربه می کنم و انگار که دفعه اوله و همون ذوق رو دارم...🙏💚🫂
  • 💚💚💚حتما بخونید💚💚💚با سلام خدممتتون.من امروز عجیب ‌ عجیب و عجیب ترین حس و حال ممکن رو تحربه کردم.
    دست بوسی پدر مادر.مادر که خیلی راحته.پدر ولی به شدت سخت به خصوص برای من که نزدیک ۲ ساله با مسعله به شدت بدی دست و پنجه نرم میکنیم و کلا تو خونمون ناراحتی هست.۶ ماه هم میشه که کلا یه سلام هم به هم نکردیم.💚صبح وقتی بیدار شدم دیدم داره با گوشی ور میده تو اتاق گفتم این بهترین موقعیته که انجام بدم.خیلی رفتم دم در اتاق و برگشتم سجده کردم ازشش کمک خواستم که ذهن رو بزارم زمین و فقط کودک درونش رو ببینم باز رفتم و برگشتم خیلی خیلی سخت بود و ذهن اجازه نمیداد هی کیگفت بعدش چی اینجوری میشه اونجوری میشه و اینا .اصلا از شب که تمریناتو دیدم گفتم که من انجام نمیدم اینو مادر رو انجام میدم و ۹ امتیاز میگیرم.ولی اصلا او خودش کشاند ببینید بچها داداش سهیل وقتی گفتم که دیگه درو باز میکنم و پامو گزاشتم جلو واقعا نمیدونم توهم بود یا چی بود انگار یه چیزی از جلوم رد شد رفت سمت پزیرایی دست چپ و واقعا یکی از پشت منو هل میداد که سریع باش نمیدونم اصلا یه حال عجیبی بود واقعا اون لحظه که حس کردم یه چیژی رفت اونور برای بسیار عجیب و حس غریب و عجیب و هک قریبی بود نمیتونم توصیفش کنم رفتم کلشو دستشو صورتشو بوسیدم باعشق و دیگه داشت اشکم میومد اومدم از اتاق بیرون .اولش سلام دادم ترسید یهویی و سلام کرپ بهم خیلی برام زیبا بود خیلی خیلی حس نابی بود.بعد رفتم بالا هی اشک شوق و نمیدونم چی اشکی بود هی داشت میریخت خیلی خیلی ناب بود هر چی بخوام بگم نمیتونم امید وارم همتون تجربه کنید این حسو.واقعا هر چی سخت تر زیبا تر 💚💚💚💚💚
  • امروز یار مدد کرد و به امید خودش ، متوجه شد که هرچقدر قدم برداریم ، اگر جایی خسته شدیم ، حتی اگر یه قدم دیگه برداریم برکتی میاد ، فهمی میاد و نعمتی از جای دیگری از این عالم فرا میرسه و سوار بر تن میشه.
    بنیه ای الهی هدیه داده میشه و جان عاشقانه قدم های بیشتری برمیداره.
    تو یک قدم بیشتر بردار ، جان 3118 قدم الهی دیگه برات بی منت برمیداره.🕊🌞💚🫂🌱

ارسال نتایج به صورت صوتی یا ویدئویی

عزیز فایل صوتی یا ویدئویی نتایج خودت رو میتونی به آیدی تلگرام hamsafaran18@ ارسال کنی تا بتونیم اون رو به دست بقیه همسفران برسونیم.

مشاهده لایو

شروع زمان مشاهده لایو بین ساعت ۵:۳۰ تا ۷:۰۰ صبح می‌باشد.
مثال: درصورتی که ساعت 6:59 صبح مشاهده لایو را شروع کنید می‌توانید لایو را کامل ببینید در غیر این‌صورت از ساعت ۷:۰۰ صبح دیگر امکان مشاهده لایو را نخواهید داشت و چالش را باید کلاً از روز اول آغاز کنید.

مشاهده لایو

شروع لایو ساعت ۵:۳۰ در صفحه اینستاگرام SoheilSangarzadeh2 می باشد،
پس از اتمام لایو، ویدیو ذخیره شده آن در اولین فرصت از همین بخش در دسترس خواهد بود.

پادکست

زمان پخش اولین پادکست ساعت ۵:۰۰ صبح می‌باشد و در طول روز چندین پادکست منتشر خواهد گرفت.

رقص کنان

رقص کنان در ساعت ۵:۰۰ صبح باز خواهد شد.

دفتر عشق

دفتر عشق در ساعت 6:18 صبح باز خواهد شد و شما می توانید ذکر هر روز را در این بخش بنویسید.

تجربه امروز

تجربه امروز در ساعت 7:18 شب باز خواهد شد و شما می‌توانید تجربه هر روز خود را در این بخش بنویسید.

دیدگاه من

دیدگاه من در ساعت 15:18 باز خواهد شد و شما می توانید دیدگاه خود را در خصوص سوال داده شده بنویسید.

حکایات و روایات

زمان مشاهده حکایات و روایات هر روز ساعت 7:18 شب می‌باشد.

داستان

شروع زمان مشاهده داستان هر روز در 3 مرحله (ساعت های 8:18 صبح، 2:18 ظهر و 8:18 شب) پخش خواهد شد..

استوری

زمان انتشار اولین استوری ساعت 5:00 صبح می‌باشد و در طول روز چندین استوری منتشر خواهد شد.

یارانِ جان

زمان پخش اولین محتوای یارانِ جان ساعت 8:18 صبح می‌باشد و در طول روز چندین محتوا منتشر خواهد شد.

قصه شب

زمان مشاهده قصه شب ساعت 8:18 شب می‌باشد.

شب شعر

زمان مشاهده شب شعر ساعت 8:18 شب می‌باشد.


سهیل سنگرزاده

سهیل سنگرزاده

© COPYRIGHT 2024 SANGARZADEH.COM

تمام صحبت هاى جناب سهيل سنگرزاده در اين سايت نظر و باور كاملا شخصی ایشان می‌باشد.

کانال های تلگرام

صفحات اینستاگرام