متن لایو روز دوازدهم
به.به… به.به… به.به… درود به روی ماه عزیزای دلم… خیلی خوش اومدین، خیلی خوش اومدین… درود به روی ماهتون… درود به روی ماهتون… به.به… به.به… روز دوازدهم از چالش، هیجده روز شکرگزاری جان جانان… چقدر دلبرجان به ما داره خوش میگذره… چقدر ما کیفمون کوکه… درود به روی ماهت عزیزدلم… خیلی خوش اومدی… خیلی خوش اومدی… خیلی خوش اومدی… ای جانم… ای جانم… خیلی خوش اومدین عزیزای دلم… درود به روی ماهتون… درود به روی ماهتون… الهی صد هزار مرتبه شکرت… شروع کنیم؟؟
فرشته های نازنین، صدا چطوره عزیزای دلم…؟ میکروفون…؟ خوبه صدا…؟ از دیروز بهتره…؟ الهی شکر… بسیارعالی… بسیارعالی… برو بریم… برو بریم که… بتونیم تایمو(زمانو)… به نحو احسنت، مدیریت کنیم که… فرشته های نازنینم… برن به… روز جانانهشون برسن… آخ، امروز عجب روزیه…! دیروز عجب روزی بود…! پریروز عجب روزی بود…!
الهی به امید تو… الهی به امید تو ای ارباب جهان… الهی به امید تو ای دلبرجان… خودت مارو بابایی جون مثل همیشه… خوشگل و ناز… هدایت کن. فرمون کلام دست خودت… الهی به امید تو… الهی به امید تو… الهی به امید تو…
روز دوازدهم… روز دوازدهم از چالشِ هیجده روز شکرگزاریمون… بهتون تبریک میگم که جانانه… پای تمرینات تا… امروز بودی… خداقوت بهتون… خداقوت بهتون که… پرقدرت، همچنان… پاش واسادی… این مسیر بچه ها… جهت یادآوری، قبلاً گفتم… درس توشه ها… این مسیر، مسیری نیستش که… هر کسی دووم بیاره… این مسیر، مسیری نیستش که… بتونی جانانه… پاش واستی… باید بری… دوراتو بزنی… دوباره ولی برمیگردی… چون این(ذهن) فایت میکنه باهات(میجنگه باهات)… تویی که امروز همچنان روز دوازدهم پای کاری… سوار بر نجواهای ذهنی بهت تبریک میگم… هر روز که میام واست کف میزنم واسه خاطر اینه… چون برنده شدی… چون تو زمین دلبرجانت بازی کردی… چون دست تو دست دلبری… نشونشه… خیلیا هستن کم میارن… نمیتونن باااا نجواهای ذهن، کنار بیان… نمیتونن اون نیت خوشگله رو داشته باشن… قضاوت، قضاوت، قضاوت… کار هر کسی نیست… امّا مسیر مسیریه که… میری دوراتو میزنی برمیگردی… همتونم اینو میدونین… خیلی از شما هایی که امروز جانانه هستین… رفتی دوراتو زدی، فهمیدی… یه جاهایی بوده ول کردی، دوباره… نسبت بهش آگاهی که دارم چی میگم… الهی صد هزار مرتبه شکر که… حضور داری فقط برای همین لحظه… الهی صد هزار مرتبه شکر برای حضورت در همین لحظه… در همین لحظه…
تمرین دیروزو بهتون تبریک میگم… خیلیاتون کلی ویدیو فرستادین… که چقدر میشه توی اون ویدیو… که شما عزیزان ارسال کردین… دلبرجان رو… ملاقات کرد… بهتون تبریک میگم… بهتون تبریک میگم… تمرین روز دهم، روز یازدهم و امروز روز دوازدهم… چقدر، این ها نقطه های… اون بالا، بالای این چالشن… چقدر خوشگل هدف گرفته… درون تو رو…
امروز که… اصلاً روز عجیبیه… تمرینی که امروز داریم… کار هر کسی نیست… تمرین امروز… خیلی باید با نیّت… اون یازده روز قبلی رو گذرونده باشی، تا این روز دوازدهم از پسش بربیای… اگر تمرینا خوب نبوده، امروز… اذیت میشی… شاید نتونی… ولی اگر جانانه اون یازده روز قبلی رو انجام داده باشی… امروز جانانه از پسش برمیای… خوشگل… و وقتی داری تمرینو انجام میدی خودت میفهمی که داری پرواز میکنی… خودت میفهمی که داره وزنه ها…، این زنجیر هایی که، به خودت… بسته بودی داشتی با خودت یدک میکشیدی… میفهمی که سبک شدی، رها شدی…
تمرین امروز…
بخشش… خونواده بزرگ و عیّاردار SBF در مورده بخشش اگر… قرار باشه که سخنرانی کنن، فکر میکنم که جزء بهترین ها در جهان باشند… این درکی که، امروز از موضوع بخشش دارن… چون روز ها در موردش تو زاویه های مختلف صحبت کردیم تو خونواده، دیتیل(با جزئیات بسیار)، ریشهای، عمیق… اون چیزایی که نهان بودن…
الهی صد هزار مرتبه شکر… حالا… خیلی کوتاه چیزی که بدرد امروزت بخوره( به کار امروزت بیاد) من میگم… چون تایم نداریم… فقط با جانت با من بیا… تمرین امروز یکی از مهم ترین هاست… یعنی این همونجاست که تو… ببین، بچه ها…
تمرین روز دهم، یازدهم و دوازدهم… اصلاً دل این چالشه… قلب این چالشه… یعنی تو داشتی آماده برای این سه روز… حالا این سه روزم اول از همه باید بااا… دلبر روبهرو میشدی… و بعد میاومدی میرفتی دست بوسی پدرومادر و حالا مرحلهایه که باید ببخشی… اگر جای اینا عوض میشد امکان نداشت… به ارواح باباحسن… به بزرگیتون قسم، همهی این تمرینا… همش الهامی بود، همش شهودی بود، هیچ برنامهای براش نداشتم… که اینو بزارم این جا، اینو بزارمش این جا… همون رواله… همون روز هاست که… هیچیشو دست نزدیم… چون مقدّسه…
پس… با جانت مرور کن تمریناتو، ببین… پشت سر هم اینا چقدر خوشگل دارن جواب همدیگه رو میدن… چقدر خوشگل اون داره کارشو انجام میده، پاس میده به اون بغلی… و قشنگ پاس میده اگر جای اینا عوض شده بود جواب نمیداد… دست بوسی میاومد روز ده…(با اشاره سر میفرمایند خیر…) رو به رو شدن با بچه میاومد روز یازده…(با اشاره سر میفرمایند خیر…) یا تمرین روز دوازده میرفت روز ده…(با اشاره سر میفرمایند خیر…)
این همه… معجزه دیدین از این چالش 18 روز، چون همش هدایتی بود… همش… الهی صد هزار مرتبه شکر…
تمرین شمارهی یک برای روز دوازدهم:
چند بار اینو من انگار اشتباه گفتم… فرشته های تیمم، به من تاکید کردن بارها که اینو من اشتباه میگم، میگم روزِ یک… درحالی که شمارهی یکه…
تمرین روز دوازده، شمارهی یک… از امروز… آگاهانه… آگاهانه بچه ها… یک نفرو با احساس خوب میبخشی…
بچهها… تایمم کوتاهه فقط میخوام اون چیزای، کلیدی که میدونم بدردت میخوره، کار امروزتو راه بندازه… در همین حد… چون بخشش ما… چندین لایو داشتیم… اصلاً یه بخشی داریم تو دانشگاه دلبرجان… توی اتاق خونواده که اصلاً موضوع بخششه… یعنی انقدر خونواده… جانانه اومده بخشش رو از نگاه خودش گفته… که اصلاً من فقط میشینم تماشا میکنمو کف میزنم براشون… خیلی مفصل، خیلی عمیقه… بخشش اصلاً داستانش یه چیز دیگهست… حالا…
از امروز آگاهانه یه نفرو میبخشی… با احساس خوب… این زنجیرایی که به خودت آویزون کردی… اینارو باید از خودت رها کنی… این خشم، این کینه، این نفرت… داره چیکار میکنه تو وجودت؟ تمام وجودت رو سیاهی گرفته… تمام وجود… تا زمانی که خشمه، این کینه، این نفرته باشه تو دیواری… به بزرگیت قسم… امکان نداره یه کسی رو پیدا کنی… خشم، کینه، نفرتو با خودش یدک بکشه بعد حالش خوب باشه، کیفش کوک باشه، اصلاً یه جوکه آقا… نمیشه…
بچه ها اصلاً چرا موضوعی به نام بخشش وجود داره…؟ بهش فکر کنین… چرا یک چیزی به نام(بخشش) اصلاً چرا بخشش هست؟ چرا یه چیزی به نام خشم… کینه، نفرت درون انسانه…؟ چرا…؟ به این ها فکر کنین، تا حالا فکر نکردی… بهش فکر کن تو خلوتت… به نظرت فکر نمیکنی… تو دل این بخششه… میتونی دلبرجان رو ملاقات کنی… اگر یه چیزی به نام بخشش نبود… که وقتی واقعی با نیت جانانه… تو میبخشی و رها میکنی، درونت چه رقصی اتفاق میاُفته؟ جز اینکه دلبر داره رقصکنان درونت… خودشو نشون میده…؟
بچه ها این بخشش… جزیی از این جذابیته بازیه… این خشم، کینه، نفرت جذابه… یکی داره اینور بازی میکنه یکی اینور… ماتو هر لحظه داریم تو یکی از این زمینا بازی میکنیم… خیلی کودکانه دارم میگما… همیشه صحبتم کودکانست… هر لحظه ما داریم تو یکی از این زمینا بازی میکنیم… یا تو زمینِ عشق، بخشش… یا تو زمین خشم، کینه، نفرت به هر دلیلی… اصلاً دلیلش مهم نیست… آقا به این دلیله، دلیلِ من موجهه… ابدا… ابدا دلیلت مهم نیست… اصلاً مهم نیست، خب این یه درکی میخواد. من میگم تا یه جایی میتونم صحبت کنم… تو خونواده که صحبت شده، دارم میگم مفصل صحبت کردیم… آروم آروم اومدیم رسیدیم به خیلی چیزها… اگر من روز اول یه چیزی رو به خونواده میگفتم اصلاً گریپاژ میکردن(موتورشون میسوخت…) آروم آروم رفتیم که، تونستن درک کنن. الان این جا هم من خیلی… کلی میتونم بهت بگم… چون نمیشه بیشتر گفت… چون یهو میبینی آدرسو اشتباه برمیداری… میخوام بهت بگم که ما هر لحظه داریم تو زمینِ یکی از این دو تا بازی میکنیم… دلیلش، اصلاً برای جهان مهم نیست. اون اومده به من ضربه زده، آقا این اینکارو کرده دیگه… آقا همه جهان داره به تو میگه حق با توعه ولی برا این، اصلاً مهم نیست… تو الان تو این شرایطه، تو این اتفاقه میخوای… تو زمینِ کی بازی کنی…؟ میدونیم بهت ضربه زده، اوکی… الان دو تا زمین داریم یکی عشقه… بخششه… یکی… خشم، کینه، نفرت… کدومو میری…؟
خیلی واضح است… خب یک درک میخواد… یک درکی که… دودوتاچهارتایِ… ذهن نیست… باید از جانت، گفتم… اینجور چیزهارو باید با جانت… بهش میگم عقل جان… نه عقل سر… باید با جان بری… فرق میکنه… اگر نمیتونی درکش کنی… ایرادی نداره… فقط سعی کن که بشنوی بهش فکر کنی… همین…
بچه ها… جهان آیینهست… هر لحظه داره درون تو رو بهت نشون میده. آقا… من باید چجوری…؟ بفهمم که درونم چه خبره…؟ من دارم حرف از عشق میزنم… خوبه…؟ میگم عاشقم… به به… چه چه… امّا این، باید تو موقعیت خودشو نشون بده… یه کسی میآد یه ضربه ای میزنه، یه حرفی میزنه… اینجا تو باید ببینی… درونت چه خبره…؟ تا زمانی که کنج خونه بشینی بگی من عاشقم که… اوکی، اینکه اصن… تو وسط بازی نیستی… وسط بازی معلوم میشه تو عاشقی یا نه… اونجایی که یه کسی میآد با رفتارو کلامش، بهمت میریزه… تو اونجا چه عکس العملی نشون میدی…؟ این مهمه… بچه ها خودمونو رها کنیم از این زنجیرایی که به خودمون بستیم… به ولله قسم پرواااز میکنی… این حرفارو کسی داره میزنه که بچهی شر بوده ها… بچهی دعوایی بوده اینا افتخار نیست…
دارم بهت میگم که… تا تهشو رفتم… تا تهشو رفتم. بچه خونگی نبودم که شب مادر نازنینم آب پرتقال بزاره بالا سرم… بچه ای بوده که شر بوده… پس وقتی داره حرف از عشق میزنه… حرف از بخشش میزنه… زندگیش کرده… زندگیش کرده… اینارو دارم بهت میگم که جوندلم من اینارو زندگی کردم مسیرو رفتم… خیلی از شماها هم رفتین… دیدین وقتی که واقعی میبخشین… چقدر خوشمزهست… چقدر بهتون خوش میگذره…
بچه ها دقت کنین… زمانی که یه کسی به شما ضربه میزنه… آقا وقتی من اینو بخشیدمش باید دوباره بیاد تو زندگیم…؟ ابدا… به هیچ عنوان… میتونی خیلی راحت بزاریش کنار… ولی واقعی بخشیده باشیشا… چون اون که میره به زندگیش میرسه… تو میمونی و اون جهان درونت… رها کن… وقتی رها میکنی… تازه… معجزه خوشگله اتفاق میاُفته… بابا میگه درسشو پاس کرد… جایزهشو بدین… با این نگاه… خشم و کینه و نفرت مفتش گرونه بچه ها… اگر چیزی بهتون اضافه میکنه حتماً با خودتون یدک بکشینش… اگر خشم، کینه، نفرت چیزی به ما اضافه میکنه حتماً با خودت یدک بکش… هر روز… امّا بعید میدونم…
بچه ها ببخشین و رد شین… مهم جهان درون توعه… بهش گفتی ناز شستت، نگفتی هم ولش کن… مهم درون توعه… تو بکن، تو از این وزنه ها، از این قفل هایی که به خودت بستی، از این زجیرایی که به خودت بستی… وقتی که رها میکنی… پرواز میکنی… اوج میگیری… آقا بالنه میخواد بره بالا نمیشه… زورش نمیرسه این، این زنجیرهارو باید رها کنی… تا بتونی پرواز کنی… با این زنجیرا نمیشه، زورش نمیرسه… امّا وقتی تمرین میکنی آروم آروم… اوج میگیری…
بچه ها آدم ها میان درون مارو بهمون نشون میدن… یکی میاد یه ضربهای میزنه بهت… که بهت بگی هی… تو هم همچین عاشق نیستیا… پا نداده بود بهت… هنوز توپ نیومده بود سمتت وگرنه تو هم شبیه ماییا… بیا تو زمین خودمون بابا… بیا پشت سر خشم، کینه، نفرت… تو همچین فرقی با ما نداری هی میشینی همه جا حرف میزنی فلانی بده بده… تو هم که مثل مایی از خودمونی… ادای عاشقارو در میاری… بیا این جا پدر سوخته… وقتی که توپ میاد سمتت، اونجا معلوم میشه آقا سهیل که چند چندی با خودت… زمانی که توپی نیومده سمتت که بله عاشقه این… آقا باید چکاپ بشی(امتحان بشی) دلبر میگه… یه توپ بفرستین سمتش… ببینیم چند چنده این…؟ خوب تمرین کرده یا نه…؟ توپو بفرستین…
بعد البته که دلبر شرط میبنده با فرشته و جبرئیل میگه بچمو ببینین کیف کنین… فرشته و جبرئیل میگن که… نه این کم میاره… نگاهه ها… یه نگاهه… نگاهه کودکانست… امّا چه کنم که خود حقیقته… پرچم دلبرو ببرین بالا… رو تو بسته… 🙂 رو تو بسته…(شرط منظور هست)
توپ میاد سمتت جانانه… بزار دلبر، عرض اندام کنه… تو شرایط معلوم میشه که ما… عاشقیم یا نه… بچه ها عشق خوده دلبرجانه… عشق خود دلبرجانه… همش عشقه… همش عشقه… یه حاله… درک عشق یه حاله… برا خوشگلیش نیست… اصن یه جوکه:«من عاشق فلانی هستم…» اصن بدو بابا… تو اصن نفهمیدی عشق چیه… اصن(تو باقالیایی…). بچه ها عشق خوده دلبره… عشق خود دلبره… خودِ خودِ خودشه… تو زمین اون بازی کنین… به بزرگیتون قسم، همین امروز… وقتی جانانه… جانانه با این درک، که عشق خود دلبرجانه، قدم برداری و بنویسی و ببخشی و بِکَنی این وزنه رو… میبینی معجزهشو همین امروز… همین امروز، نه فردا… همین امروز میبینی…
بچه ها… همهی آدم ها… اشتباه میکنن…
عزيز ديدگاه خودتو با عشق اينجا بنويس
تاکنون 1,321 دیدگاه نوشته شده