قسمت نهم سریال همسفران
قسمت نهم:یکی هست که حواسش بهت هست
سلام و عرض ادب خدمت تک تک دوره همی خوشگل، دور همی سهیل جون
سهیل جان سلام
سلام داداش سهیل خوبی
سلام خدمت آقا سهیل سنگرزاده عزیز
سلام به همه تان سلام به داداش سهیل
سلام داداش سهیل گلم خوب هستین
خوب هستین سلامتین تو باما چکار کردی
خدا رو هزار مرتبه شکر می کنم تورو سر راهم قرار داد، این چالش سرراهم قرار داد
قربونت برم کاکا، دمت گرم، حال دیوونه، روانی، خدا شاهده حال عشق
سلام به همه همسفران چالش، امیدوارم درهر کجای این کره خاکی هستین شاد و سرحال و خندان باشین
الهی به امیدت، تو ای ارباب جهان، خودت ما را مثل همیشه هدایت کن
الهی به امید تو، تو ای ارباب جهان، خودت ما رو مثل همیشه هدایت کن، چون تو‌زورت میرسه ما گاهی حواسمون نیست تو بغلمون کن، ما ازالان بهت گفتیم ها اونجایی که داریم سر می خوریم دستمونو بگیر
من می خواستم یکی از تجربه هایی که توی این چالش داشتمو برات تعریف کنم
روزهایی بود که من بلند می شدم و دوست نداشتم زنده باشم روزهایی بود که همش وقتی می رفتم مدرسه هرکسی یک حرفی بهم می زد گریم می گرفت، دوست نداشتم تو این جهان بین این آدم های که دورو برم هستن زنده باشم؛ روزهایی بود که آنقدر نا امید می شدم که از صبح تا شب گریه می کردم، و فرداش بدون هدف زندگی می کردم .
آهنگ: خدایا عاشقان را با غم عشق آشنا کن، زغم های دگر غیرازغم عشقت رها کن
من رضا شمسی هستم، سخنور انگیزشی یک نه سالی هست دارم انگیزشی کار می کنم، من از ۱۴ سالگی یه مشکل واسم پیش میاد، مشکل فیزیکی در ۱۸ سالگی پامو عمل می کنن، دوتا پاموعمل می کنن، ۱۴-۱۵ سالگی اینا شروع می کنم به رو نوک پا راه رفتن، این چیزها، ولی هیچ وقت کم نیاوردم چون واقعا با اراده هستم انجامش می دم
واقعا حال عالی دارم واقعا حالم هرروز عالی و عالی می شه؛ هرچقدر به پایان چالش نزدیک تر می شوم احساس رهایی احساس آزادی احساس عالی بودن می کنم، امروز قسمت دوستمون در لایو گفت اگه سرطانم بگیرم ترسی ندارم واگر دنیا هر رقم شود من ترسی ندارم چون به خدا ایمان دارم چون می دانم می دانم قدرت در درون من است می دانم عالی ترین ها رو برای خودم و خانواده ام رقم میزنم
الهی صد هزار مرتبه شکرت، یک روز جانانه دیگه
آقا سهیل این هم ننه من، راز و نیاز می کنه می نویسه الهی شکر، الهی شکر، اینجا الهی شکر، آفرین، اینجاش بد می شه عیبی نداره الهی شکر، قبوله
از روزی که قرار بود به پاکبان ها هدیه بدیم، من یک تایم طولانی دنبالشون می گشتم،
و حالا شرایطی داشتم که زیاد نمی تونستم ازخونه بیرون برم، پیداشون نمی کردم وهمش به همسرم می گفتم که خیلی ناراحتم بابت این موضوع که نتونستم اینکار انجام بدم، حالا اون جوری که دلم می خواد یا اون تعدادی که دلم می خواد، الان داشتیم ازبیرون می آمدیم، و خیلی عجیب ما دیروز جلوی یک دستگاه ای تی ام بودیم که پول میداد و خیلی سخت آخه میشه پول نقد پیدا کرد، تو‌دستگاه ها و ما دوسه تا کارت زدیم و تونستیم یک میلغی پول برداریم و داخل کیف مون بود بعد امشب جایی کار داشتیم ، داشتیم برمی گشتیم بعد یکدفعه دیدم یکدونه ازاین ماشین هایی که همه پاکبان ها زحمت میکشن ، باهاش حالا زباله ها رو جابجا می کنن ایستاده سر راهمون، یک لحظه داد زدم، وای علی پاکبان ها آمدن و جالبه همون مقداری که ما تونسته بودیم دیشب پول برداریم امشب هدیه دادیم به آون ها به تعداد اون ها بود کاملاً، مثلاً برابر بود، می دونی چی می گم و انقدر کیف کردم، انقدر عشق بازی قشنگی بود
خیلی ممنونم، باعث شد توی زندگیم معجزه خیلی بزرگی اتفاق بیفته، الان وقتی توی خیابون توی مترو از مدرسم دارم برمی گردم یا می رم بیرون دوست دارم برقصم، بعضی وقت ها دوست دارم بخندم ولی خودمو کنترل می کنم مردم نگن این چشه، رفتارم خیلی تغییر کرده و معجزه بزرگ تر از اون من همیشه آرزوم این بود، خواسته ام این بود که از اینجا برم نمی دونستم چه شکلی ؟!
همیشه هم تو ذهنم تصورش می کردم همیشه هم می ومد بهم می گفت چه شکلی؟ پارسال وقتی من توی این چالش، این چالش و انجام دادم روز ۱۴ ام بعد این همه سال از یه جایی که فکرشو نمی کردم از یه جایی که چند دفعه رفتیم سمتش ولی همیشه دست رد به سینه مون زدن، ازهمونجا بهمون زنگ زدن
آهنگ: تو خود گفتی در قلب شکسته خانه داری، شکسته قلب من جانا به عهد خود وفا کن
دیشب هم عصبانی شدم و هم ناراحت ولی نه گریه کردم نه چیزی و خودم می دونستم که همه چیز خودمم ولی باورش نکرده بودم.یعنی جوری که بخوام برات توضیح بدم شاید یکم واسم سخت باشه ولی وقتی چالش شکرگزاری رو گذاشتی، ۶ یا ۷ جلسه فقط به خاطر فیزیوتراپی اینا نمی تونستم انجام بدم، صبح تا شب تو فیزیو تراپی بودم داشتم تمرین می کردمو زحمت می کشیدم، بعد یه آدمی هستم که اصلاً حرف دکتر و اینا قبول ندارم به خاطر این که هم انرژی مثبت هستند، آقا سهیل، هم انرژی منفی، و هی می ری دکتر، همین دو ماه پیش دیگه، می ری دکتر به من می گه باید لگنت عمل بشه چرا عمل بشه؟ من ضعف عضله دارم، من باید روش کار کنم قویش کنم، شاید سخت باشه آخه مسیر سختیه برا من، مال من یکم زمان بره چون مچ پام اینا هنوز خشکه ولی تو چه بلایی سر ما آوردی حالا کی به امید خدا به پرواز دربیاد
هنوز معلوم نیست ولی ما خیلی خوشحالیم که تورو داریم آقاسهیل واقعاً از ته دلم خیلی خوشحالم که وقعاً دیگه بعد از این وقتی که چالش شکرگزاری رو شروع کردم، واقعاً زندگیم تغییر کرد
آقا می خوام بدونید ۵۸ سال عمر کردم، ۱۷-۱۸ روزی که با شما بودم زندگی کردم، احساسی رو که هیچ وقت طی سال های گذشته در وجودم نبود تو این مدت که الان هفدهمین روز هستیم، تو این مدت اون احساس و لمسش کردم چیزی که سال ها به دنبالش بودم ازت سپاس گزارم.
از خدا ممنونم که اجازه داد این لحظه را تجربه کنم و این لذت و ببرم من این لذت و ببرم، خیلی تجربه قشنگی بود انگار که همه چیز تو این روزها کنار هم چیده شده بود واسه این لحظه که من کیف
کنم که سیمین کوچولو کیف کنه.
آهنگ: خدایا بی پناهم، ز تو جز تو نخواهم، اگر عشقت گناه است، ببین غرق گناهم، دو دست دعا براورده ام به سوی آسمان ها
نمی دونستم، که این همه جهان می تونه بزرگ باشه این همه خدا می تونه خواسته ها رو بدون منت بهمون بده، ما اون روزها منت این و اون رو می کشیدیم ولی امروز بدون منت همه کارامون انجام شد، خدا رو هزار مرتبه شکر می کنم که هر موقع می گم نمی تونم می گم نمیشه، من رو توی اون موقعیت قرار می ده و بهم ثابت می کنه می شه، خیلی ازت ممنونم این چالش و واقعا برام ارزشمند بود.
واقعاً، واقعاً، این چالش بی نظیر است، هر چه قدر که به پایان چالش نزدیک شدم احساس رهایی، احساس آزادی، احساس شاد بودن، احساس آرامش کردم، من تاحالا هیچ وقت این قدر احساس آرامش تجربه نکردم، انقدر آرامش انقدر با تک تک سلول های بدنت آرام باشی و نگران هیچ چیز نباشی
یعنی روز به روز، اصلاً مشکل یه جوری می شه که می گه برو سمتش برو سمتش یهویی می بینم فکر می کنم دارم دو میزنم، اصن نمی دونم تو ذهنم چی اومده ، ذهنمم حالا یکم تعریف کنیم از خودمون، یه ذهن برتری دارم که هیچ وقت تسلیم نشد، نذاشتمش که اصلا رو به عقب بره، واقعاً مسیر خیلی سختی داشتم، من اهل رفیق بازی و این چیزا اصلا نیستم هر جا میرم تو سکوت خودم میرم، توام همون کاری که گفته بودی، یک ساعت سکوت کن، من این چند روز کلاً تو سکوت بودم هیچ صحبتی نکردم
پارسال این موقع رو از دست دادم نتونستم این ویدیورو بگیرم ولی امسال با خودم گفتم که حتما باید این ویدیورو بگیرم، نمیدونی قبل این ویدیو چقدر با خودم کلنجار می رفتم که بگیرم یا نگیرم ولی بالاخره گرفتم
خواستم بگم که من تو این چالش پارسالم بودم و انقدر معجزه از پارسال تا الان چند بار این چالش و انجام دادم دیدم که قابل توصیف نیست، خیلی ازت ممنون هستم که راه آگاهی من شدی و به من مسیر درست رو نشون دادی وسیله آگاه شدن من و همسرمن بودی داداش گلم، امیدوارم که برکتش به زندگی خودت برگرده داداش سهیل عزیزم، امیدوارم که این لحظه ناب رو که من الان دارم تجربه می کنم و بارها و بارها تو این دوره چالش تجربه کردم رو همه دیگری های خودم تجربه کنند تا بفهمند و من می فهمم که داداش وقتایی که می گی که فقط میخوای اسم خدا رو فریاد بزنی و نام خداوند رو بلند کنی یعنی چی؟ چون اونو در درون خودت در اعماق خودت احساسش می کنی
پریشب بود، آره پریشب بود، پسر داییم اومد دنبالم سوار موتور شدیم، رفتیم تا پیش یکی از بچه ها رفیقامون و اینا، بچه داییمو اینا دیگه، بعد داشتم راه می رفتم پسر داییم گفت راه رفتنت خیلی بهتر شده، من اونجا هیچ صحبتی نکردم، یعنی آقا سهیل هیچ حرفی برای من نیامد، رفتم تو سکوت کامل، نیم ساعت بعدش گفتم، داداش من خوابم گرفته باید ساعت ۱۱ بخوابم، صبح زود باید بیدارشم کار دارم، گفت باشه بریم دیگه، آره دیگه من چند روزه اصلاً تو سکوت کامل قرار گرفتم، خیلی خوشحالم واقعا داره زندگیم باز میشه، ذهنم داره بازمیشه خیلی خوشحالیم که تورو داریم آقا سهیل لطفاً خواهش می کنم این پیامی که دادمو حتماً جواب بده، خیلی دوستت دارم، خیلی دوستت دارم چون داری مارو تبدیل می کنی به یک، اصلاً من خودم این مشکلاتی که واسم پیش آمده بود، می گفتم چون دیگه با انگیزه و اراده و اینا هستم گفتم معجزه دروغه، معجزه خودم هستم معجزه خودتی همه چیز خودتی ولی الان، الان که دارم این حرف و میزنم الان به خود باوری کامل رسیدم آقا سهیل یعنی اینو دیگه دارم راحت، راحت بلند می شم دارم مسیر تو‌اصلاً چه قدر هم اینجا من قضاوت شدم
خیلی ممنونم ازت خدا همیشه حفظت کنه
الهی شکر سهیل جون حال من اصن عجیب، عجیب نمی شه توصیفش کرد ،قربونت برم تشکر و قدردانی می کنم ازت کاکا دمت گرم از خرمشهر کمال نوکرتم
ازت سپاس گزارم و از اون خداوند جان جانان و کودک درون هم سپاس گزارم که شما رو سر راه من قرارداد خدایا صد هزار مرتبه شکرت بازم ازت ممنونم سپاس گزارم .
سعادت مند و ثروت مند باشید پاکیزه هستم در افغانستان زندگی می کنم، الهی شکرت که هستم یکی هست که حواسش بهت هست، بدون یکی هست که مراقبت هست، الهی شکرت صد هزار مرتبه خدایا شکرت، همه چیز عالی هست، همه چیز بهترین هست، شکر وجود خودم شکر وجود تک تک شماهایی که هستین
وجدانا من خودم بوشهری هستم شما هم که آقا سهیل دوست داشتنی و گل، بندرعباسی هستی دیگه. من کل داستان زندگی تورو می دونم، می دونم که چه قدر قضاوت شدی چه قدر اذیت شدی، ولی سکوت می کنی، آقا سهیل تو مارو اینجوری کردی، لطفا هر ماه شده، دوباره این چالش رو بزار، چالش ۱۸ روزه بزار، لایو بزار لطفاً؛ من آقا من هدف های بزرگی دارم که بهش برسم ، ۲۲ سالمه ،از 8-9 ساله سال جدید می خوام بترکونم تغییرات خیلی دارم تو‌خودم می بینم فقط ممنون که هستی عاشقتم، همیشه کنارتم دوست دارم، آقا سهیل، سکوت کن، تا موقعی که بهش برسم، فیلم دویدن رو واست می فرستم حتما ببین، عاشقتم، موفق باشی روز و شبت طلایی
Hi dear Soheil
Hello brother Soheil, how are you?
Hello, dear Mr. Sohail Sangarzadeh
Hello to all of you. Hello to brother Soheil
Hello, my dear brother Soheil, how are you?
Are you fine, are you healthy?
What did you do to us?
I thank God a thousand times for putting you in my way and this challenge.
I love you, my brother, you are the best. I feel amazing and filled with love.
Hello to all fellow travelers of the challenge, I wish you are happy and cheerful and smiling wherever you are on this planet earth.
In the name of God, Lord of the world. As always, lead and guide us.
In the name of God, Lord of the world, guide us as always. Because you have the power over us, sometimes we are not paying attention, so hug us. We have already told you God. Take our hand when we are falling.
I wanted to tell you about one of my experiences in this challenge.
There were days when I would get up, I didn’t want to be alive. There were days when I was going to school and when someone there would say something to me, it would make me cry. I didn’t want to be alive in this world between these people that were surrounding me. There were days that I was so hopeless that I would cry day and night and just live the next day aimlessly.
God, let your lovers know about the sorrow of love, leave other sorrows than the sorrow of your love
My name is Reza Shamsi. I have been a motivational speaker for nine years. I had a problem when I was 14, a physical problem. At the age of 18 I had surgery to amputate my legs.
I started walking on my tiptoes from 14-15, but I never gave up. Because I am really determined, and I will do it.
I am feeling really great, I am feeling better and better every day as the closer I get to the end of the challenge, I feel liberated, free and amazing. Today our friend said on the live that “if I get cancer, I am not afraid and if something happens to me, I am not afraid because I believe in God. I know that the power is inside me, I know that I will make the best for myself and my family.
God, thank you a hundred thousand times, another amazing day.
Dear Soheil
Dear Soheil, this is my mother, she prays and writes thank you God
Thank you, God,
Thank you, God,
good job
It gets bad here, there is no problem, thank God. It is still okay
Since the day when we were supposed to give gifts to the park sweepers, I was looking for them for a long time.
And I was in a situation where I couldn’t leave the house much and I couldn’t find them, and I would always tell my husband that I am very sad because I cannot find them in the way that I wanted to or the number of park sweepers that I wanted.
We were just coming from outside and very strangely, yesterday we were in front of an ATM that gave money as it is very difficult to find cash. We used two-three cards, and we were able to get some cash and we put it in our bag. Then tonight we had work somewhere, we were going back from there and all of a sudden, I saw a park sweepers garbage truck standing in our way. I yelled “Ali, the park sweepers have come!” We gave them the money that we got last night. It was perfect, the money got distributed between them equally. You know what I mean. It was such a lovely experience. Thanks a lot!
It caused a great miracle in my life, now when I’m on the street, in the subway coming back from my school or going out, I like to dance, sometimes I like to laugh but I control myself, so people don’t look at me like I am weirdo, my behavior has changed a lot and the miracle bigger than that I always wished to leave here but I didn’t know how?!
And I would always imagine it in my mind, and it would always come to me and tell me how? Last year, when I was in this challenge, on the 14th day, from a place that I never thought about as they rejected me several times over the past years, I got a call!
Song: You said yourself that you have a home in a broken heart, my heart is broken, keep your promise lover
Last night I was angry and sad, but I didn’t cry or anything, and I knew that it was all because of me, but I hadn’t believed it yet. I mean, it might be difficult for me to explain it to you. But when you started the gratitude challenge again, I couldn’t do 6 or 7 sessions just because of the physical therapy as I was in physical therapy from morning till night, I was working hard. I am a person who doesn’t accept the doctor’s words at all, because they have positive energy and negative energy, I went to the doctor. Just two months ago, he told me that your pelvis needs surgery, why do I need surgery? Because I have muscle weakness, I said I have to work on it and strengthen it, it might be difficult because it’s a difficult path for me, it will take some time for me. Because my ankle has not recovered, but what did you do to me? now I don’t know when it will heal. It is not clear yet, but we are very happy to have you, dear Soheil, I am really happy from the bottom of my heart that after I started the gratitude Challenge, my life has changed.
I want you to know that I am 58 years old, but I really lived those 17-18 days that I was with you, I discovered a feeling that I never had in past years and now on the 17th day of the challenge I was able to sense and touch that feeling during the challenge. This was something that I was looking for. Thank you.
I thank God for allowing me to experience this moment and to have this pleasing experience. It was a very beautiful experience. It was as if everything had been arranged together for this moment in those days. So, I can enjoy this moment and so can little Simin.
Song: God, I am helpless, I do not want anything but you, if your love is a sin, look at my guilt, I have put up two hands for prayer towards the skies.
I didn’t know that the world could be so big, God can give us what we want without obligations (responsibility), we used to ask for things to people, but today all we wanted was done without asking anyone. I thank God a thousand times that every time that I think something is not possible and can’t be done, He puts me in that situation and proves to me that it is possible, thank you very much. This challenge was really valuable for me.
This challenge is truly amazing, the closer I got to the end of the challenge, the more I felt liberated, freedom, happy, and calm. I have never felt so calm before. The calmness was so deep that I could feel every cell in my body. It was like not being worried about anything at all.
I mean, every day the problems tell me to go towards it go towards it and then suddenly I feel like I am just running. I don’t know what comes to my mind but let me tell you a little about my mind. I have a great mind that it never gave up. I never let it go back. I had a really tough road. I don’t go out with friends; I don’t like it. Everywhere I go, I am in my own silence. You told us to practice staying silent for one hour a day. These couple of days I was in complete silence; I didn’t speak at all.
This time last year I missed the opportunity, and I couldn’t take this video, but this year I told myself that I must take this video, you don’t know how much I struggled with myself to take this video or not, but I finally took it.
I wanted to say that I was in last year’s challenge as well and I’ve seen the miracles, what that are indescribable. I wanted to thank you for being my guide and showing me the right path and making me and my husband conscious. my dear brother, I hope that all these blessings return to your life, my dear brother Soheil, I hope that this incredible moment that I am experiencing time and time again, I have experienced in the challenge, other people can experience it so they would know my brother when you say you just want to shout God’s name and raise God’s name. What does it mean? because you feel God deep inside you.
It was two nights ago, my cousin came to pick me up with his motorcycle, we went to one of our friends, my cousin. Then, when I was walking and my cousin said that your walking has improved a lot, I didn’t say anything. I mean, dear Soheil I had nothing to say, I went silent completely. Half an hour later I said, “Brother, I’m sleepy, I have to sleep at 11PM, I have to wake up early in the morning, I have work.” He said “okay, let’s go”. These couple days I have been in complete silence. I am very happy, my mind is really opening up, my life is opening up, we are very happy that we have you, dear Soheil, please answer this message I sent you, I love you very much, because you are turning us into one, these problems that have happened to me I would say because I am motivated and determined and so miracles are a lie, I am my own miracle, you are your own miracle, everything is you, but now, now that I am saying this, I have got to a point that I have reached full self-knowledge about myself, dear Soheil, I get up easily, I am on your path, how much I was judged here!
Thank you very much, may God bless you always
Thank God, Dear Soheil, I feel strange, very strange, (I feel amazing, so Amazing that) I can’t describe it. I love you.
Thank you very much my dear and I appreciate you, big up to you! I’m from Khorramshahr city. I’m Kamal, yours sincerely.
I thank you and I thank God, and my inner child, I thank God for putting you on my path, thank you God a hundred thousand times, thank you again, thank you.
May you be prosperous and wealthy, I am Pakizeh, I live in Afghanistan, thank God for being alive. You know there is someone who is aware, there is someone who takes care of you, thank you God a hundred thousand times, thank God, everything is great, everything is the best (amazing), thanks for my existence, thanks for the existence of each one of you.
For real, I am from Bushehr, and you, dear and lovely Soheil, you are from Bandar-Abbas.
I know your whole life story, I know how much you were judged and how much you were hurt, but you don’t speak about it, Mr. Soheil, you did this to us, please, every month, do this challenge again, do the 18-day gratitude Challenge, do it, do live on Instagram. I have big goals that I want to achieve, I am 22 years old, I want to blow up in the new year. I already see so much change within me. Just, thank you for being here. I love you. I will always be by your side, and I love you dear Soheil. When I achieve it, I’ll send you my running videos to see them. I love you. Good luck, have an amazing (Golden) day and night.
128 دیدگاه، عزیز دیدگاه رو اینجا بنویس.